ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : چهار شنبه 6 فروردين 1393
ز : 3:50 بعد از ظهر |
+
بیاد من سری بزن ، به من که سر نمی زنی
تب سفر همین و بس ، نگو که دل نمی کنی
اگر چه بین شهر شب اسیر غصه ها شدم
تو روشنای زندگی ، تو ماه خانه ی منی
تو تک سوار آبی هوای قصه ها شدی
شبیه ابر آسمان ولی زجنس آهنی
دلم گرفته از زمان ، ز چشم های این و آن
دلی که خوش نمی شود، به اشک های ناتنی
فقط تو رنگ چشمه ای ، همیشه خوب و مهربان
به روی خاک شب زده تویی که پاکدامنی
میان چشم های تو اگر چه جا گرفته ام
مرا عذاب میدهد همین که فکر رفتنی
امیر هر غزل تویی ، برو سفر به خیر باد
خیال توست زندگی ، و تو همیشه با منی
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
شبــــــ و شعـــر،
،
:: برچسبها:
به یاد من سری بزن ,
شب و شعر ,
سمیه قاسمی ,
شاعر شب ,
سپید ,
غزل ,
,